فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سينه اش را فاطمه نامی که با آنعسق می بازد خدا
دارد سه جا امشب عزا بهر عزیزان
ای شه طوس که بر روی زمین نور خدایی
كه ,فاطمه ,الله ,خاتم ,شاه ,غم ,شاه خاتم ,نبود بس ,شعله آور ,سرايش شعله ,در باب
درباره این سایت